همشهری-خبر سازان-۲۵اذر۱۳۸۳

مقابله با ترافیک با مدیری

برگ شبکه پنج، البته کهنه به نظر می رسد، اما رو کردن آن ممکن است دوباره خیابان ها را خلوت کند. اگر هنوز متوجه ماجرا نشده اید، پشت سر نویسنده بد و بیراه نگویید که بالاخره هر کس خلقیات خودش را دارد، از جمله نویسنده این مطلب که از یک جامعه شناس شنیده بهترین راه برای کاهش ترافیک تهران یک موجود دو کلمه ای به نام مهران مدیری است. .

مهران مدیری که شبکه پنج دوباره پاورچین او را پس از 2 سال پخش می کند؛ درست یک زمستان پس از زندگی نه چندان خاطره انگیز با سریال دیگرش نقطه چین که جای نقدش اینجا نیست.خب، دوستان عزیز حالا که نقطه چین بدون پیمان قاسم خانی و کمربندها را ببندید بدون مدیری، ترقه بزرگ و موردنظر تلویزیون نبود، راهی جز تجدید خاطره با تیم دونفره مهران و پیمان نمی ماند. به هر حال زمستان است و یک سریال بانمک و امتحان پس داده کنار بخاری، چیز کاملا مطبوعی است. اگر آجیل را فراموش کرده اید، حداقل چای داغ یادتان نرود که به هر حال لازم لازم است.

نکته: این سریال هم مستثنی نشد. کارهای قبلی مدیری؛ از پرواز 57 گرفته تا 77 بدون استثنا به پخش مجدد رسیده اند. این هم تخصصی است.

--------------------------------------------------------------------

چند روز بعد در ۲۹ آذر.

در همین روزنامه در صفحهء تهرانشهر ، نوشته بود: عده ای از مردم به خاطر اینکه خبر پخش مجدد پاورچین رو «همشهری» داده بود و این سریال با تاخیر پخش شده بود،با همشهری تماس گرفته و از اونها انتقاد کرده اند که چرا پاورچین روی آنتن نمیره .و حتی عده ای آنقدر عصبانی بوده اند،که آنها را متهم به درج اخبار کذب کرده و با طعنه پرسیده اند، این اخبار را از کجا بدست می آورید؟

با تشکر از گلنوش و آزاده عزیز برای ارسال این مطالب.
-------------------------------------------------------------------
این مطلب از روزنامه همشهری هست .یه کم بعضی جاهاش سر وتهش معلوم نیست. با همه قسمتهاش هم موافق نیستم ولی به هر حال بخونید بد نیست.

شخصیت های باورکردنی فرهاد یا اردل

<از پاورچین تا نقطه چین، مهران مدیری>

<نویسنده :ادیب وحدانی >

--------------------------------------------------------------------------------------------

شباهت دو اسمی که برای دو مجموعه تلویزیونی مهران مدیری انتخاب شده بودند از اول نشانه خوش شگونی نبود و حتی می شد آن را بد یمن دانست که اسم یک مجموعه آن قدر به مجموعه قبلی شبیه باشد که آنها را بتوان اشتباه گرفت. نبود رئیس گروه نویسندگان پاورچین هم اتفاق خیلی قشنگی نبود و می شد احتمال داد که نقطه چین سقوط محبوبیت قبلی باشد و البته چنین نشد. مهران مدیری یک «خبرساز» است که خیلی خبر نمی سازد و یک چهره است که شایعات زیادی درباره او در مطبوعات چاپ نمی شود و اینها، همه تناقص های او نیست. افت وخیزهای برنامه های مدیری یک اتفاق رایج در تلویزیون ایران است و پرمخاطب بودن تولیداتش از ویژگی های دایم او. رقیب های کم قدرت مدیری و تلقی های کهنهآنها از فکاهی سازی یکی از دلیل های موفقیت مدیری است و زل زدن های مدام او و همکارانش به تولیدات روز سینمای دنیا به اندازه زل زدن های معنی دارش به دوربین در موفقیت این شخص موثر بوده است. درست نگاه کردن و گشتن دنبال تیمی که بتواند به درستی در اجرای آنچه پخش خواهد شد کارآمد باشد وقتی در کنار انعطاف مدیری در سفارش گرفتن سوژه های لازم برای تولید برنامه قرار می گیرد واطمینان به نفسی که از سال های طولانی ستاره بودن ناشی شده، موجب تکان دهنده بودن تولیدات طنز او می شود و گویی هر قدر هم حساسیت بر تولیدات او بیشتر می شود، اتفاقا فضا برای او بازتر می شود تا با استانداردهایی نزدیک به آنچه در دیگر برنامه های سرگرمی در دنیا رخ می دهد، موضوعات ملموس و بودجه مناسب به همراه تیم هایی در اختیارش قرار بگیرند که در نهایت مدیری را به موفق ترین تولید کننده سریال های کمدی تبدیل کند؛ این موفقیت یک دست مریزاد دارد. پاورچین جدا از همه آنچه که ذکر شد و در کارهای مدیری (البته از ساعت خوش به بعد) مشترک بود، از نوعی نوآوری هم برخوردار بود که از قبل آزموده شده بود، اما در یک جا جمع نیامده بود. طنزهای سلپ ستیک، بی توجهی به یک اصل ابتدایی کهنه با مضمون «بازی بدون در نظر گرفتن دوربین»، روی آوردن به زبان مردم، بداهه گویی در عین حفظ خط اصلی روایت و ایجاد این قرارداد بین بیننده و کارگردان که دروغ ها بدون دقت در جزئیات پذیرفته شود (مثل ماهیگیری کنار استخر لوکیشن) و موارد از این دست در بیشتر سریال های تلویزیونی مدیری وجود داشت و در پاورچین جمع آمد. مخاطب بی نظیر آن برنامه را می توان از طریق گوش دادن حرف های مردم کوچه و خیابان شنید؛ مثلا جا افتادن واژه «پاچه خواری» را در نظر بگیرید و واژه های دیگری از این جنس را.

باز سراغ مردم برویم، آیا کسی به راحتی می تواند اصطلاح «پروانه ای» زندگی کردن را از دهان آدم های عادی بشنود یا «بچه کف بازار» وحتی «آره، قربونش» را؟ هر کدام از این اصطلاحات می توانستند در یک بستر مناسب و در صورت متناسب بودن با زبان مردم جا بیفتند و اصطلاح «من هم که حساس» وقتی که جا افتاد به این معنی است که باقی اصطلاحات هم می توانستند جا بیفتند و نیفتادند. اردل یا فرهاد و بسیاری دیگر از نقش های مدیری دقیقا قالب تن خودش و با توجه به توان یا توان هایش طراحی می شدند و می شوند و شکل می گرفتند و احتمالا شکل می گیرند و آقای کارگردان به راحتی توانایی تغییر دادن تکه های غیرقابل باور نقش های خودش را داشت و البته دارد. احتمالا با قدری بحث و شاید بدون آنها و با اصلاح کردن تکه تکه تکیه کلام ها و ارایه تعریف و تعریف های مجدد از شخصیتی که مدیری بازی کردنش را به عهده داشت و دارد، معمولا آدم هایی از دیگر مجموعه های ۹۰ قسمتی مدیری در می آمدند ودر می آیند که اغراق شده آدم های واقعی بودند و به همین دلیل ساده هم، باور کردنی. اما شاید موفقیت غیرقابل انتظار پاورچین باعث شد و شاید حذف رئیس گروه نویسندگان آن برنامه از سریال نقطه چین بود که به ارایه شخصیت های غیر قابل باور و کمی ناآشنا انجامید. این که از دو دختر (مژده و منیژه) که فرزند یک پدر و تحت تاثیر یک نوع تربیت بوده اند ، یکی دقیقا تیپ بسیار رمانتیک دختر امروزی را (که چندان هم رایج نیست) داشته باشد و دیگری کاملا به زبان راننده های بین شهری و مشابهان داخل شهری شان صحبت کند غیر قابل باور است و در تیپ گرایی رایج در مجموعه های تلویزیونی نه چندان قشنگ است، نه خیلی جدید و این موضوع درست بر خلاف سریال پاورچین بود که از یک خواهر و برادر ، اولی کاملا طلبکار و دومی از بچگی شبیه دخترها بود ( در واقع شخصیت مهتاب به دخترهای مرد صفت می مانست و تیپ برادرش به پسرهای زن صفت که باتوجه به الگوبرداری پسر و دختر از پدران و مادرانشان کاملا قابل قبول بود) یک زوج از روستا به شهر آمده به اسم های داوود و یاسمن هم در برنامه پاورچین کاملا رفتارهای آشنایی را از خود بروز می دادند که در گوشه و کنار هر شهری می توان شاهد آنها بود و در کنج خانه ها به راحتی می شود مشابه این جمله را شنید: «آقا داود! من به شما افتخار می کنم.» مشاغل افراد همچنین بود. گویی فقط مشکل جا دادن یک یونیت دندانپزشکی در لوکیشن (ولابد به خاطر حمایت شرکت اسپانسر برنامه) بود که باعث شده بود که نه فقط یک دندانپزشک، بلکه دونفر و هر دو هم دختر در یک ساختمان زندگی کنند و اصلا هم مریض نبینند ( بماند که در برنامه از هیچ کدام از ملزومات دیگر یک مطب خبری نبود) و روش صحبت کردن هر دو دکترها اصولا ربط زیادی به زبان معمولا خشک و جدی دندانپزشک ها نداشت ( به این موضوع هر فرد دیگری می تواند شهادت دهد ، چون معمولا هر فردی در عمرش یک بار به دندانپزشکی رفته و بلکه هم بیشتر!) مجموعه این تناقض ها را می توان به راحتی درقسمت آخر هر دو مجموعه دید. قسمت آخر مجموعه پاورچین نمایشگاهی از توانایی ها بود: رفتن به سراغ نوشتن یک تاریخچه فرضی برای یک محل فرضی و ارجاع دادن آن به تاریخ کشور و استفاده از همه این عوامل در ایجاد موقعیت های طنز کار آسانی نیست و اگر هم آسان باشد، باز درخور تقدیر است. توجه به نکاتی مانند حمله مغول ها و کارکردی کردن آن در ایجاد یک سنت ( نوچوفسکوخوری) و رجوع به انواع تکنیک های تصویری ادبی و قصوی مانند فرار از متن به متن دیگر و رجوع به آگهی های تجاری و شخصیت های آشنا و ناآشنای تلویزیون و غیره قسمت آخر پاورچین را به کارگاهی از توانایی تبدیل کرده بود.

سرهم بندی درروایت قسمت آخر نقطه چین اما از اول واضح بود. چند طرح اولیه در کنار هم قرار گرفتند تا از کل مجموعه نتیجه گیری کنند و برگ برنده ای که در دستان مدیران نقطه چین بود ( که همانا عبارت از رجوع به سریال پاورچین باشد) در این مجموعه فقط ظرف چند دقیقه خرج شد و قدری با کم حوصلگی و بدون وجود روایت کاری که در امتداد علاقه مردم = مخاطب باشد.

نبود یک نفر از تیم نویسندگان پاورچین هم دلیل ضعف یا ضعف های نقطه چین نیست، چرا که حضور همان فرد در تیم نویسندگان جنجالی ترین فیلم سال را که حتی خواندن طرح اصلی اش هم می تواند خنده دار باشد و اسم های دیگر نویسندگان فیلمنامه آن، هنوز جایی چاپ نشده است، نجات دهنده آن فیلم نشد و شُل و شَل بودن روایت قصوی در آن فیلم را درست می شد با همین حالت در نقطه چین مقایسه کرد و دید که قایق کار روزمره ای که دقیق و تیمی نباشد می تواند از مسیرش خارج شود و گاه به گل بنشیند حتی اگر ملوان آن مهران مدیری باشد
 -------------------------------------------------------

این مطلب ار روزنامه همشهری صفحه 12 تاریخ هفتم مرداد است.

نگاهی دوباره به برنامه تلویزیونی «نقطه چین»

مخاطبان یا برنامه سازان؟

برنامه تلویزیونی «نقطه چین» با پایان کار خود، آغازی را برای مخاطبان تلویزیونی نوید داد و آن سلطه نگاه مخاطبان در تولید و عرضه برنامه های تلویزیونی بود. اگر در سال های قبل دست اندرکاران برنامه های تلویزیونی برنامه های خود را به صورت کلیشه ای به خورد مخاطبان می دادند این بار مخاطبان بودند که نگرش خود را بر برنامه های تلویزیونی تحمیل کردند. این اعتراف صریح دست اندرکاران برنامه تلویزیونی «نقطه چین» نشان داد که در شبکه های تلویزیونی ایران، نظر مخاطبان اخیراً از جایگاه خاصی برخوردار شده است، به همین خاطر است که برنامه ای با همان رویه طنز در شبکه تهران بعد از پخش ناموفق، ناخواسته کرکره خود را پایین می کشد.
گفتنی ها در مورد برنامه طنز «نقطه چین»فراوان است که که بخشی از آنها در مطبوعات در طول پخش برنامه درج شد. مطلبی در این زمینه نگاشته شده آن را می خوانید:
برنامه تلویزیونی «بامشاد» و یا به عبارتی «نقطه چین» با تمامی فراز و نشیب های خود بالاخره به عنوان یک برنامه تلویزیونی پرمخاطب در حافظه میلیون ها تماشاگر ایرانی رسوب کرد.
تجربه ساخت برنامه های طنز تلویزیونی موفق از دهه هفتاد با خلاقیت و نوآوری «مهران مدیری» باعث شد که مخاطبان تلویزیون در طی این مدت سلیقه خود را در زمینه انتخاب برنامه های تلویزیونی طنز ارتقا دهند. به همین خاطر است که می بینیم برنامه های تلویزیونی طنز آمیز شبکه تهران، در دوران اوج گیری برنامه «نقطه چین» نه تنها از اقبال عمومی برخوردار نمی شود بلکه پس از پخش چند برنامه به ناگهان نمایش آن متوقف می شود.
بنابراین این بار نه برنامه سازان تلویزیونی و نه مدیران شبکه، بلکه هیچ یک در تزریق محبوبیت برنامه ها نقشی ندارند و تنها مخاطبان تلویزیونی برنامه های مشابه طنز نشان می دهند که کدامیک از شبکه های تلویزیونی داخلی در جذب آگهی های تجاری موفق تر عمل می کنند. از این رو اقبال در جذب آگهی های تجاری در تلویزیون می تواند به عنوان یک عامل مؤثر در صعود یا فرود یک برنامه نقش خود را ایفا کند. به همین دلیل متولیان تولید برنامه «موتوری ها» در شبکه تهران می پذیرند که در ارائه برنامه طنز آمیز خود، برخلاف نمونه های موفق قبلی «کوچه اقاقیا»، «پاورچین»، «حرف تو حرف» و سایر برنامه های مشابه طنزآمیز، این بار با کمبود مخاطب مواجه شده اند.
برنامه تلویزیونی «نقطه چین» که در ابتدا با شکل و شمایل مجموعه پلیسی با حضور دو بازیگر اصلی «ساعد هدایتی» و «مهران مدیری» شروع شده بود کم کم با نقد مخاطبان عادی و کارشناسان برنامه های تلویزیونی به سمت یک برنامه خانوادگی شاد با خلق شخصیت های کلیدی طنز آمیز سوق داده شد.همانطور که یکی از شخصیت های برنامه تلویزیونی «نقطه چین» در پایان برنامه عنوان کرد: این ذائقه مخاطبان بود که خود را بر ایده و تفکر تهیه کنندگان تحمیل کرد.
به عبارت دیگر، پس از پخش چندین برنامه «نقطه چین» کارگردان و تهیه کنندگان برنامه متوجه این نکته شدند که اگر تغییر جدی در رویه قصه و خلق کاراکترها به وجود نیاورند برنامه آنها به همان سرنوشتی دچار خواهد شد که کارگردان قبلی «زیرآسمان شهر» در بخش سوم این مجموعه تلویزیونی با آن مواجه شده بود.
حضور پررنگ شخصیت هایی چون «بامشاد» و «ددی» و در نهایت خلق شخصیت های ساده لوح و دوست داشتنی در فضای جامعه تأثیر خود را به شکل مطلوبی در پی داشت. به باور مخاطبان عام تلویزیون هرگاه «بامشاد» در این قصه ها حضور پررنگی داشت برنامه از جذابیت خاصی در میان مخاطبان برخوردار بود. قصه تکراری «دو داماد سرخانه» با تمامی بدبختی ها و توسری خوری های آنان و رواج نگاه زن ذلیلی توانست طنز قابل قبولی را به مخاطبان تلویزیونی ارائه کند.
درست است که مهران مدیری برای جلوگیری از یک سویه شدن نگاه حاکم زن سالاری در خانواده، به ناچار به خلق شخصیت «ددی» روی می آورد، اما با تمامی کش و قوس های موجود در داستان های نقطه چین، اغلب رویکرد داستانی آن به سمت و سوی زن ها سوق داده می شود.
البته این رویه جدیدی نبود که مهران مدیری به آن دست می زد، تجربه به کارگیری مردان منفعل قصه های برنامه تلویزیونی «پاورچین» شبکه تهران به خوبی نشان داد که مردم شهرنشین با تمامی ناکامی ها در زندگی روزمره، از طریق دیدن چنین برنامه های تلویزیونی دست به فرافکنی می زنند، به همین خاطر اغلب خانواده ها فارغ از غم نان، گرانی، درگیری های سیاسی جامعه و در نهایت آسیب های اجتماعی و اقتصادی دوست دارند قصه های برنامه نقطه چین را دنبال کنند.
دست اندرکاران برنامه تلویزیونی «نقطه چین» نیز در برخی موارد از اقبال عمومی نهایت استفاده را کردند، به کار گرفتن مباحث سیاسی، مولفه های درگیری جناحی و در نهایت ارتباط دادن طنز به مضامین سیاسی از جمله این تلاش ها بود.
باید پذیرفت که موفقیت نقطه چین تنها به دست اندرکاران تولید چنین برنامه ای ختم نمی شود. مردم وقتی از رویکرد برنامه ای استقبال می کنند ناخودآگاه خود را نیز صاحب چنین برنامه هایی می پندارند و از طریق روش های مناسب افکارسنجی به طرح نگاه های خود می پردازند. «نقطه چین» با تمامی شادی های اعطایی خود به مخاطبان به پایان رسید، اما مسایلی در این میان مطرح شد که لازم است از منظر کارشناسی برنامه تلویزیونی بدان نگریسته شود:

تبلیغات درون برنامه ای
درست است که نقطه چین آغازگر چنین نوع رویکرد اقتصادی صدا و سیما در داخل برنامه های داستانی بود اما باید منتظر بود و دید که آیا مخاطبان تلویزیونی به این نوع کالاها توجه کرده اند یا نه؟
اما نباید فراموش کرد که تبلیغات درون برنامه ای نمی تواند تأثیر مطلوبی را برای بنگاه های اقتصادی به دنبال داشته باشد. چون در طول پخش دوره جدید برنامه های نقطه چین و حذف تبلیغات محصولات خارجی، وقتی تبلیغات برنامه به سمت یک بنگاه اقتصادی داخلی متمایل شد بعد از مدتی برخوردهای منفی مخاطبان باعث شد که دست اندرکاران برنامه نیز کم کم این نوع تبلیغات تجاری یک سویه را متوقف کنند.
البته برخورد قاطع مدیر صدا و سیما با منع تبلیغ محصولات خارجی از رسانه ملی را باید به فال نیک گرفت، چون این رویه در سایر برنامه های تلویزیونی داشت جایگاه خود را باز می کرد.
اصلاح برنامه در طول پخش
اغلب برنامه های تلویزیونی به خاطر تصویب ساختار داستانی کمتر از نرمش داستانی لازم در طول اجرای برنامه مواجه هستند، از این رو چنین برنامه هایی پس از پخش آن معمولاً با اقبال یا عدم اقبال مخاطبان روبه رو می شوند، اما یکی از ویژگی های مطلوب چنین برنامه ای اصلاح کیفی برنامه در طول تولید و پخش آن بود به گونه ای که اگر برنامه های آغازین چنین برنامه ای را با برنامه های نهایی آن ارزیابی کنیم متوجه تفاوت های فاحشی در شخصیت پردازی کارگردانی، پختگی بازیگران و سایر مسایل هنری آن خواهیم بود. به گونه ای که بازیگران اصلی برنامه آغازین نقطه چین به جز مدیری (که سمت کارگردانی برنامه را عهده دار بود) کم کم در نقش های حاشیه ای به ایفای نقش پرداختند.
تجربه موفق سایر مجموعه های تلویزیونی از جمله بدون شرح، زیر آسمان شهر، «حرف تو حرف»، «این چند نفر» و «پاورچین» نشان داد که باید نقش های اصلی طراحی شوند تا نقش های دیگر در حاشیه آن به تقویت برنامه بپردازند، نقش «خشایار» در طول برنامه تلویزیونی «زیر آسمان شهر» با ارائه بازی موفق، تکیه کلام و خاستگاه اجتماعی مجید لولایی نقش این نوع رویکرد رابه خوبی نشان داد، در برنامه های بعدی نیز به فراخور چنین کاراکترهایی وجود داشتند که براساس خوشایند مخاطبان در طول برنامه های تلویزیونی تقویت شدند، این مسأله در «نقطه چین» با خلق شخصیت «بامشاد» بیش از پیش نمایان شد.
«بامشاد» به عنوان نماد یک شخصیت ساده لوح و شکمو با حمایت پدرزن به زندگی اجتماعی خود ادامه می دهد، اما این نقش بعدها در قالب «زن ذلیل» افراطی از حالت اعتدال خارج شده و به صورت نگاه زن سالارانه خود را به برنامه تحمیل می کند.
این نوع نگاه های افراطی زن گرایانه شاید برای برخی از مخاطبان خوشایند باشد اما به نوعی نگرش های موجود در جامعه را خدشه دار می کند، معلوم نیست که چرا مسئولان پخش و تولید چنین برنامه ای در طول اجرای آن از این نکته اصلی غافل ماندند؟ علاوه بر آن در یکی از برنامه های «نقطه چین» به موضوع «خنگ بودن» شخصیت های داستانی از زبان کارشناسان تلویزیونی با زبان طنز اشاره می کنند.
این نوع شخصیت پردازی ها در طول برنامه ها، آن چنان نظر مخاطبان خاص را به خود جلب کرده بود که «مهران مدیری» بی پرده یکی از برنامه های خود را به «تست هوش» بازیگران اختصاص می دهد.
در خاتمه باید گفت که دست اندرکاران برنامه تلویزیونی «نقطه چین» علاوه بر خلق موقعیت های طنز سعی کردند در طول این برنامه تأیید بنگاه های اقتصادی سوداگر را در قالب «شرکت منچول باف» با رفتارهای اقتصادی نابهنجار به تصویر بکشند.
مخاطبان اغلب با این پرسش مواجه بودند که چگونه رفتارهای اقتصادی چنین بنگاهی در حوزه های تولید برنامه های تلویزیونی ، خرید و فروش اتومبیل، تولید فیلم، واردات و صادرات کالاها و راه اندازی بورس می تواند از موفقیت قابل ملاحظه ای برخوردار باشد؟ این تجربه نشان داد که وقتی نبض اقتصادی تولید برنامه در گرو حمایت از یک مؤسسه اقتصادی داخلی یا خارجی باشد بی گمان برنامه های طنز آمیز رسانه ملی نیز مثل بازار دچار نوسان اقتصادی خواهد شد از این رو آن کس که سرش بی کلاه خواهد ماند مخاطبان تلویزیونی است و نه دست اندرکاران نقطه چین.
-------------------------------------------------

این مطلب از روزنامه اعتماد 29 تیر انتخاب شده .این مطلب در خط اعتماد صفحه جامعه بوده.جالبه که روزنامه اعتماد حسن نیت به خرج داده و اون دشمنی های گذشته رو انگار فراموش کرده.جنگی بود که خود روزنامه اعتماد شروع کرد و گویا با اتمام نقطه چین هم خودش تمومش کرد.خانمی به نام معصومه رادمنش از تهران زنگ زده و در مورد نقطه‌چین‌ نظرشو گذاشته واعتماد هم پاسخ جالبی داده.
عنوان مطلب:از خانه‌ به‌ دوشان‌ نقطه‌چین‌ تا روزنامه‌نگاران‌ تنها 
معصومه‌ رادمنش‌ از تهران‌: سریال‌ نقطه‌چین‌ هم‌ پایان‌ یافت‌، مثل‌ همه‌چیز دیگر که‌ روزی‌ باید پایان‌ یابد. ای‌کاش‌ همه‌ در سیاست‌ و اقتصاد و فرهنگ‌ و اجتماع‌ بدانند که‌ برای‌ رفتن‌ می‌آیند. شبهای‌ درازی‌ با این‌ سریال‌ خو گرفته‌ بودیم‌ ولی‌ می‌دانستیم‌ که‌ روزی‌ باید با این‌ برنامه‌ وداع‌ کنیم‌ مثل‌ روزنامه‌های‌ دوم‌ خردادی‌ که‌ هنوز با آنها مانوس‌ نشده‌، از دستشان‌ می‌دهیم‌. دیشب‌ هنرپیشگان‌ این‌ سریال‌ آرام‌ و ساکت‌ در خیابان‌ رها شدند، گویی‌ مشتی‌ آواره‌ و خانه‌به‌ دوشند. نمی‌دانم‌ کارکنان‌ روزنامه‌های‌ تعطیل‌شده‌ چگونه‌ محل‌ کار خود را برای‌ همیشه‌ ترک‌ می‌کنند، شاید آنها از همه‌ آواره‌تر و تنهاترند؟ -------------------------------------------------------------------------------------- اعتماد: از پیام‌ این‌ خواننده‌ خوش‌ذوق‌ روزنامه‌ تشکر می‌کنیم‌ و آن‌ را بهانه‌یی‌ قرار می‌دهیم‌ که‌ به‌ یک‌ موضوع‌ نسبتا بدیع‌ بپردازیم‌. واقعیت‌ آن‌ است‌ که‌ برای‌ یک‌ سریال‌ پربیننده‌ سه‌، چهار ماه‌ یک‌ زمان‌ بسیار کوتاه‌ است‌ همچنان‌ که‌ برای‌ یک‌ روزنامه‌ پرتیراژ حتی‌ پنج‌ سال‌ هم‌زمان‌ کوتاهی‌ است‌، ما در کشورمان‌ علاوه‌ بر نیازهای‌ مختلف‌ به‌ نفس‌ «نهادینه‌سازی‌» احتیاج‌ مبرم‌ داریم‌ ولی‌ متاسفانه‌ اوضاع‌ کلی‌ جامعه‌ خیلی‌ از امور را موقتی‌ و زودگذر کرده‌ است‌. از بعد از انقلاب‌ تاکنون‌ ما سریالی‌ نداشته‌ایم‌ که‌ زمان‌ پخش‌ آن‌ به‌ یکی‌، دو سال‌ طولانی‌ شود. همچنان‌ که‌ بسیاری‌ از بنگاه‌های‌ اقتصادی‌، ج‌پجها، مراکز فرهنگی‌، باشگاه‌های‌ ورزشی‌، روزنامه‌ها، مجلات‌، مراکز علمی‌ و... عمری‌ کوتاه‌ دارند و بر همین‌ اساس‌ از طرفی‌ این‌ اجزای‌ جامعه‌ به‌ نقطه‌ تثبیت‌ و تعادل‌ نمی‌رسند و از طرفی‌ همین‌ وضع‌ که‌ ظاهرا مغفول‌ مانده‌ است‌، تزلزل‌ و عدم‌ ثبات‌ جامعه‌ را تشدید می‌کند. چندی‌ پیش‌ اخبار فرهنگی‌ تلویزیون‌ اعلام‌ کرد که‌ یک‌ سریال‌ انگلیسی‌ که‌ پخش‌ آن‌ 20سال‌ به‌ درازا کشیده‌ بود بدون‌ اینکه‌ طی‌ این‌ 20سال‌ وقفه‌ کوتاهی‌ در پخش‌ آن‌ پیش‌ بیاید، پایان‌ یافت‌ و این‌ در حالی‌ بود که‌ در این‌ کشور سریال‌های‌ 30ساله‌ و 40ساله‌ هم‌ وجود داشته‌ است‌. اگرچه‌ برای‌ اندازه‌گیری‌ میزان‌ ثبات‌ یک‌ جامعه‌ چگونگی‌ پخش‌ یک‌ سریال‌ تلویزیونی‌ ملاک‌ نیست‌ ولی‌ خبر فوق‌الذکر خود علامتی‌ است‌ که‌ نشان‌ می‌دهد در یک‌ جامعه‌ عوامل‌ گوناگون‌ چگونه‌ از یک‌ ثبات‌ و پایداری‌ برخوردارند که‌ امکان‌ یک‌ کار 20ساله‌ و بیش‌ از آن‌ برایشان‌ مهیا است‌. در هر حال‌ ما در جامعه‌ خودمان‌ باید به‌ نقطه‌یی‌ از ثبات‌ و تعادل‌ برسیم‌ که‌ زندگی‌ روزمره‌ مردم‌ هر آن‌ تحت‌ تاثیر نوسانات‌ گوناگون‌ اجتماعی‌، سیاسی‌ و اقتصادی‌ قرار نگیرد. چنین‌ مطلوبی‌ در صورت‌ حصول‌، به‌ زندگی‌ رنگ‌ ماندن‌ می‌دهد و تجربه‌ها را موثر و در امتداد هم‌ قرار می‌دهد و از همه‌ مهمتر میزان‌ امیدواری‌ را بشدت‌ افزایش‌ داده‌، امکان‌ برنامه‌ریزی‌ در سطوح‌ مختلف‌ را مهیا می‌سازد. متاسفانه‌ هم‌اکنون‌ این‌ جمله‌ نقل‌ عوام‌ و خواص‌ است‌ که‌: «تا فردا کی‌ مرده‌ کی‌ زنده‌ است‌» و براساس‌ پیش‌ زمینه‌ فکری‌ همین‌ مثل‌ است‌ که‌ متاسفانه‌ پایه‌های‌ اقتصادی‌ و فرهنگی‌ جامعه‌ مستحکم‌ و قطور نمی‌شود. البته‌ نباید فراموش‌ کرد که‌ این‌ اوضاع‌ موقت‌گونه‌ که‌ سایه‌اش‌ در همه‌ شوون‌ جامعه‌ گسترده‌ شده‌ است‌ ناشی‌ از نوع‌ ذهنیت‌ها و تمایلات‌ و افکار خود مردم‌ است‌ ما به‌ مجرد ظهور یک‌ نقص‌ و یا عیب‌ و اشکال‌ در یک‌ فرد یا دستگاه‌ یا مجموعه‌ از خیر کل‌ آن‌ در می‌گذریم‌ و هنوز فرهنگ‌ ممتد اصلاحی‌ در جامعه‌ ما قوام‌ لازم‌ را پیدا نکرده‌ است‌. اگر یک‌ سریال‌ تلویزیونی‌ موفق‌ نمی‌شود بعضا حتی‌ از ادامه‌ پخش‌ آن‌ جلوگیری‌ می‌گردد و بعضا شاهد بوده‌ایم‌ که‌ فشار بر دست‌اندرکاران‌ آن‌ به‌قدری‌ زیاد است‌ که‌ سراسیمه‌ تغییرات‌ نامانوسی‌ در آن‌ ایجاد می‌کنند و چون‌ باز موفق‌ نمی‌شوند کارشان‌ چنان‌ باریک‌ می‌شود که‌ انزوا می‌گزینند و افسرده‌ می‌شوند. البته‌ هر سریالی‌ یا پروژه‌یی‌ اگر از حد استاندارد مخاطبان‌ خود پایین‌تر بود باید تعطیل‌ شود ولی‌ اجمالا باید به‌ این‌ نکته‌ بسیار مهم‌ توجه‌ داشته‌ باشیم‌ که‌ رفع‌ عیب‌ها و نقص‌ها در یک‌ محیط‌ آرام‌ و با آینده‌ امکان‌پذیر است‌. اگرچه‌ پیرامون‌ روزنامه‌ها مسائل‌ سیاسی‌ دخالت‌ تام‌ و تمام‌ دارد ولی‌ اگر از همین‌ زوایه‌ به‌ مسائل‌ نگاه‌ می‌شد چه‌ بسا تعطیل‌ و توقیف‌ حدود 120روزنامه‌ اصلا لزومی‌ پیدا نمی‌کرد و پس‌ از یک‌ دوره‌ کوتاه‌ تذکر و تعامل‌ کل‌ نظام‌ می‌توانست‌ به‌ نقطه‌ قابل‌ قبول‌ و متقابلی‌ با آنها برسد و رتبه‌ بالای‌ برخورد با مطبوعات‌ را از آن‌ خود نمی‌ساخت‌. تصور کنید روزنامه‌یی‌ را که‌ انتشار آن‌ از چند سال‌ متجاوز شده‌ است‌، قطعا دست‌اندرکارانش‌ نسبت‌ به‌ حفظ‌ آن‌ و همچنین‌ رعایت‌ حساسیت‌های‌ نظام‌ از خود دقت‌ بیشتری‌ به‌ خرج‌ داده‌، نویسندگان‌ و مسوولان‌ بخش‌های‌ مختلف‌ کاملا با همه‌ اقتضائات‌ و هنجارها و خطوط‌ قرمز و حساسیت‌ها آشنا شده‌اند. ادامه‌ انتشار روزنامه‌ها با گرایش‌های‌ مختلف‌ هم‌ موجب‌ ارتقای‌ اعتبار کشور در جهان‌ است‌ و هم‌ عاملی‌ در جهت‌ ثبات‌ و پایداری‌ کل‌ جامعه‌ است‌. شاید اکنون‌ محافظه‌کاران‌ آینده‌نگر دریافته‌ باشند که‌ ادامه‌ انتشار بسیاری‌ از روزنامه‌های‌ توقیف‌ شده‌ نه‌ تنها خسارت‌بار نبوده‌ که‌ عواید مبارک‌ زیادی‌ داشته‌ است‌. در هر حال‌ باز هم‌ عرض‌ کنیم‌ که‌ در جامعه‌ ما ظاهرا جز برخی‌ از ناهنجاری‌ها و کم‌تحملی‌ها هیچ‌چیز نهادینه‌ نشده‌ است‌ و بر همین‌ اساس‌ آرام‌ و قرار و پویایی‌ و امیدواری‌ و نوآوری‌ و برنامه‌ریزی‌ و آینده‌نگری‌ آنچنان‌ که‌ باید به‌ چشم‌ نمی‌خورد. خانه‌ به‌ دوشان‌ سریال‌ نقطه‌چین‌ تنها نیستند، اگر نیک‌ نظر کنیم‌ بسیاری‌ از زندگی‌ها از این‌ خانه‌ به‌ آن‌ خانه‌ و با سختی‌ در جریان‌ است‌، روزنامه‌نگاران‌ جلوی‌ صف‌ این‌ زندگی‌ موقت‌ هستند و اتفاقا تنهاتر از همه‌ اینان‌ هستند.
-------------------------------------------------------------------------

متن زیر از روزنامه شرق تاریخ سیزده تیر 83 انتخاب شده تیترش این بوده،نکته چینی بر طنز مهران مدیری… و <<بامشادیسم>>. نقد را بخوانید. ----------------------------------------------------- ------------- دکتر حامد فولادوند:۱- از دیرباز فلاسفه و اندیشه ورزان به اهمیت خنده و طنز پى برده بودند. ارسطو، کانت و فروید در این زمینه به ژرف نگرى پرداختند و برگسون رساله کوتاهى درباره «خنده و مفهوم کمیک» نوشته است. بزرگانى چون آریستوفان Aristophane، رابله Rabelais، مولیر Moliere یا چارلى چاپلین Charlie Chaplin خنده و شوخى را به کار گرفتند تا نگرش ها، «ارزش ها» و رفتارهاى مردم را اصلاح کنند. نیچه که جهان بینى خود را بر «شاد زیستن» و پیروى از «حکمت شادان» استوار کرده مى گوید: «آن کسى که خنده نمى داند همان به که آثار مرا نخواند.» شعرا، عیاران، و خرم دلان ایران زمین نیز نشاط و سرخوشى را پیشه خود کردند و در فرهنگ ما خنده رویى و بشاش بودن از صفات یک عارف حقیقى است. در واقع خوش رویى و شوخ طبعى نشانه حیات و زنده دلى آدمى است. فراموش نکنیم که ژوکوند Jocond، شاهکار داوینچى هم مانند زرتشت، پیامبر ایران باستان، لبخندزنان متولد شده است! ۲- طى دو دهه اخیر و به رغم موانع حاکم بر فضاى فرهنگى هنرى کشور، مهران مدیرى توانسته است خود را به عنوان یکى از چهره هاى توانمند و محبوب تلویزیون دوران پساانقلاب بشناساند. بى شک، نشاط و هزل برنامه هاى سرگرم کننده او در روحیه مردمى که سال ها درگیر انقلاب، جنگ و «کف روزگار» بوده و خنده را به فراموشى سپرده بودند تاثیر مثبتى گذاشته و این امر قابل ستایش است. کسانى که لبخند بر چهره ما مى آورند یا شادى را در دل ما زنده مى کنند، در جهت سلامت روحى و روانى جامعه قدم برمى دارند و از این لحاظ مى توان گفت که سازندگان «نقطه چین» بر گردن ما حق دارند. ۳- تئاتر بولوارى Theatre de boulovard یا کمدى ودویل Vaudeville، اساساً پس از انقلاب کبیر فرانسه شکل گرفت. این نوع ژانر (Genre) نمایش بیشتر جنبه سرگرم کننده داشت و همراه با چاشنى طنز و ریشخند وضع موجود را اندکى زیر سئوال مى برد. عامه پسندى و هم رنگى با جماعت و معیارهاى مرسوم Conformisme از دیگر مشخصات تئاتر بولوارى بود، تئاترى که مضامین آن پیرامون محور مشکلات خانوادگى، مسائل مالى، زندگى روزمره، خیانت، بى وفایى، ازدواج و... مى چرخید و شخصیت هاى اصلى آن کسبه، بورژواهاى تازه به دوران رسیده و یا شهرستانى هاى نوکیسه بودند. این نوع نمایش مانند آینه اى جریان هاى متضاد اجتماع و زمانه را نمایان مى کرد ولى به ندرت تضادها و ارزش هاى حاکم را زیر سئوال مى برد، زیرا در این ژانر نمایش هدف بیشتر «سرگرم» کردن تماشاچى و کمتر «آگاه» کردن و متحول کردن اوست. «نقطه چین» کار تلویزیونى مهران مدیرى که ماجراهاى خانوادگى «اردل» و «بامشاد» را به تصویر مى کشد به ژانر تئاتر بولوارى نزدیک است و تا حدودى از سبک و سیاق آن پیروى مى کند، یعنى اگر به بررسى این مجموعه بپردازیم متوجه مى شویم که نحوه طنزپردازى، شخصیت ها و دیالوگ ها و خاصیت «سرگرم کننده» این برنامه از منظرى خواسته ها و ناخواسته هاى یک جامعه پساانقلابى را منعکس مى کند. معمولاً شهروند دوران پساانقلاب کم وبیش اهل مادیات، محافظه کار، افسرده یا خسته، طالب تفریح و انبساط خاطر است! ۴- بیننده این «طنزنامه» باید بداند که یکى از مفاهیم واژه «نقطه چین» نکته چین است (زیرا نقطه = نکته. ر.ک. به لغت نامه دهخدا) که به معنى نقد و اعتراض است. گزینش این برداشت انتقادى از عنوان برنامه بجاست چون ظاهراً این برنامه مى کوشد وضعیت نابسامان و خرده فلاکت هاى موجود را آشکار و نقد کند. یعنى طنز و نیشخند مهران مدیرى ابزارى است جهت افشا و اصلاح باورهاى بیمارگونه و رفتارهاى مضر یا ناپسندى که بر ما حاکم شده است. دوربین او روى رشوه، کلاهبردارى، دروغ، دورویى، باندبازى، چاپلوسى، چشم و هم چشمى، بى هویتى، بى فرهنگى، مقام شیفتگى، پول پرستى و... «زوم» مى کند و تماشاگر تلویزیون مى تواند در این «آینه» مشکلات، رذالت ها و کاستى هاى جامعه کنونى را مشاهده کند و از وراى نقش ها، مسخره بازى ها و گفت وگوهاى هزل آمیز «آگاهى» لازم را بگیرد، به ویژه آنکه برخى شب ها پردازش موفق برنامه سازان چهره هایى را ترسیم مى کند که رئالیسم آن تکان دهنده است. اما، منعکس کردن درست، آموزنده و زیباى واقعیات و تضادهاى انسانى _ اجتماعى در عرصه هنرى و نمایشى کارى است بس دشوار زیرا کارگردانى صحنه ها باید به شکلى انجام شود تا مخاطب (= ایرانى «متوسط») بتواند علاوه بر تفریح کردن جنبه انتقادى و روشنگرى اثر را نیز دریابد. یعنى تماشاگر با نگاه کردن در آینه اى که کارگردان در برابر چشمانش قرار مى دهد، لزوم «اصلاح» زشتى ها و کجروى هاى کردارى و پندارى را احساس کند. در صورتى که شیوه بیان مناسب به کار گرفته نشود، بعد اعتراض آمیز کار عملاً به تائید و تثبیت ارزش ها مضر یا گمراه کننده یا پذیرفتن کورکورانه باورهاى موجود مبدل مى شود و تنها حاصل برنامه نقطه چین «سرگرم» کردن و «خنداندن» مردم خواهد بود و در نتیجه این کوشش «تلویزیونى»، مانند اکثر برنامه هاى تلویزیونى ایران و جهان(!)، فقط نقش «تریاق توده ها»ى خود را ایفا مى کند، چیزى که با مفهوم انتقادى عنوان اش همخوانى ندارد. ۵- اگر کمى دقت کنیم مشاهده مى کنیم که اکثر شخصیت هاى «نقطه چین» آدم هاى «منفى»اند، یعنى به طور کلى چهره هاى «معمولى» ترسیم شده، چه زن و چه مرد، افرادى «میان مایه»، خودشیفته و ضعیف النفس اند. آنها نگرش ها و منش هاى اقشار تازه به شهر و دوران رسیده یا لمپن مآب Lumpen را بیان مى کنند و از کردار و گفتارشان دوگانگى، سودجویى، بى صفتى، بى اصولى، بى هویتى و فرصت طلبى ترشح مى شود. مى توان گفت که آنها اغلب فاقد صفات پسندیده، اصالت، فضیلت و فرزانگى اند و مناسبات و زندگى بطالت بارشان کم و بیش بر محور تظاهر، ندانم کارى، واسطه گرى و خیالبافى استوار است. در صدر این اشخاص میانمایه، بى بته، بى خرد و زیادى «معمولى» (و به قول نیچه «زیادى انسانى»!)، آدمکى به نام بامشاد قرار دارد که ظاهراً کاریکاتور اصلى و عنصر پایه این کمدى انسان هاى دوران پساانقلاب است؛ او بدجنس، حسابگر، فریبکار، دورو، بى فرهنگ، بى مسئولیت، حسود، تن پرور، بزدل، همه کاره و هیچ کاره و در عین حال ساده لوح است. خود مهران مدیرى مى گوید که او «خالى بند»، «ضایع» و «تابلو» (راستى، چرا این واژه ها در جامعه ما مرسوم شده؟ آیا همه خالى بند و تابلو شده اند؟!) است و شاید این «ضد قهرمان» که جسم و روح ناسالمى دارد نماد جامعه کنونى ما باشد. آقاى بامشاد پیوسته مى نالد، خود را «قربانى» معرفى مى کند، از «بى وفایى» روزگار شکایت دارد و طالب ترحم دیگران است. آیا بامشاد شکم گنده شبه «حاجى بابا»ى دوران ماست یا آینه خلق و خوى برخى شهروندان ایرانى پساانقلاب؟ ۶- ظاهراً مهران مدیرى بیشتر از طریق شخصیت بامشاد یا «بدل»هاى او (اردل و کورش) طنز انتقادى خود را ترسیم و ارائه مى کند. در حقیقت، زندگى و گفتار و کردار مسخره بامشاد «آینه»اى است که معضلات اجتماعى و مشکلات مردم را آشکار و برملا مى کند. در اینجا به طور اجمالى مى توان گفت که پردازش و شیوه هاى ارائه کار مناسب نبوده است زیرا در اکثر قسمت هاى پخش شده بار انتقادى و کارکرد روشنگرى «نقطه چین» لوث و یا بهتر بگوییم «ماست مالى» شده است. به جاى آنکه تماشاگر «معمولى» به فکر کردن تشویق شود و از رفتار و کردار متضاد بامشاد و یاران نابابش نتیجه گیرى لازم را بگیرد، او شیفته خلاف کارى ها، خرفتى ها یا مجذوب بامزگى ها و بندبازى هاى ایشان مى شود. محبوبیت کاذب این آدمک «بادکرده» نزد بسیارى از بینندگان امروز نشان مى دهد که یا کارگردان ناآگاهانه، ضدقهرمان خود را به قهرمانى عوام پسند تبدیل کرده است و یا اینکه برخى از تماشاگران ما خود را در بامشاد مى یابند و احساسى همفکرى یا همدلى مى کنند و دوست دارند از چنین الگویى ناسالم تقلید کنند! شاید طى دهه اخیر خیلى چیزهاى ناپسند و ناسالم مردم پسند شده است!؟ ولى علاوه بر این پرسش ها، به نظر مى رسد که در اجراى کار اساساً خود مهران مدیرى غفلت و سهل انگارى کرده است و لازم است به این غفلت ها اشاره کرد؛ از طرفى، او شگردهاى مرسوم «فاصله گذارى» distanciation را درست و بجا انجام نداده و تماشاگران تلویزیون با مشاهده این چهره هاى آشنا و عادى (و شاید «آرمانى»!؟!) جامعه کنونى (رشوه گیر، کلاهبردار، رانت باز، باج گیر، مردسالار، زورگو و...) خنده کنان جذب آنها و همرنگ شان مى شوند. از طرفى دیگر، فقدان یا کم رنگى عناصر «سالم» و «مثبت» (یعنى عدم حضور افراد اهل سازندگى، آفرینش، صداقت، کمبود نشانه هاى توانمندى و فرزانگى یا نمادهاى آموزنده و بیدارکننده) در کار او موجب شده که تماشاگر به راحتى به سوى رفتارهاى غیرسازنده و پندارهاى سطحى و منحط کشیده شود، به ویژه آنکه مدیرى به شخصیت هاى حقیر و کودن خود (چه زن و چه مرد) خصوصیاتى مردم (یا عوام)پسند و ترحم برانگیز مى بخشد. از دیدگاه برگسون هنگامى که خنده و طنز حاوى دلسوزى و همدردى مى شود نقش و هدف «اصلاحى» خود را از دست مى دهد. در واقع، «نقطه چین» با جذاب و محبوب ساختن شخصیت هاى دلال صفت و میان مایه خود، لبه تیز طنز خود را کند ساخته و عملاً در اغلب اجراها راه را براى... «بامشادیسم» باز کرده است. منظور ما از بامشادیسم چیست؟ معجونى خوشمزه و بى مزه از کردارها و پندارهاى دوران پساانقلاب شامل میان مایگى، همرنگى با جماعت، تکامل زدایى، عوام پسندى و... «خرفت سالارى»! ۷- در کارهاى نمایشى تنظیم عوامل مثبت و منفى، تعدیل عناصر سرگرم کننده و آموزنده یا ترکیب جلوه هاى همسان پردازى با شگردهاى فاصله گذارى عمل دشوارى است. کار تئاتر اصفهان «رشید» که از نوع تئاتر بولوارى است در بسیارى اوقات موفق مى شود، تماشاگر را سرگرم کند، بخنداند و در عین حال آگاه نماید. یعنى تئاتر بى ادعاى «رشید» تعادلى میان سرگرمى، طنز و افشاگرى صورت مى دهد. البته «نقطه چین» نه تنها کار پیچیده تر و ظریف ترى از «رشید» مى باشد بلکه یک ساخته تلویزیونى است. کارگردان براى تهیه برنامه هاى پى درپى فشار بسیار سنگینى را باید تحمل کند و طبیعتاً گاهى کیفیت کار به ناچار تحت تأثیر آن قرار مى گیرد. درعین حال کارگردان باید مدام با «خط قرمز» این رسانه ملى فاصله خود را حفظ کند. مهران مدیرى توانسته پاورچین پاورچین خود را به «نقطه چین» برساند و شاید هم دارد کمى نفس تازه مى کند... ------------------------------------------------------------------------------------- نقد خوبی بود.از دکتر حامد فولادوند به خاطر این نقد منصفانه ممنون.
---------------------------------------------------------------------

روزنامه شرق در قسمت رسانه تاریخ 21 خرداد در مطلبی تحت عنوان <طنز به جاى عصبانیت> می نویسد شرق: سریال تلویزیونى «نقطه چین» یکى از نخستین سریال هاى تلویزیون است که در سال هاى اخیر ساخته شده است و به معنا و مفهوم رسانه اى نزدیک شده است. نویسندگان این سریال به تازگى با دستمایه قرار دادن موضوع هاى داغ روز در برنامه خود مردم را به تماشاى برنامه راغب مى کنند. از جمله این موضوع ها مى توان به بحث تلویزیون هاى لس آنجلسى و گرانى و بحث سینماى ایران در جهان اشاره کرد. مردم هم این بخش هاى سریال را بیشتر در خاطر دارند. نکته اینجا است که تلویزیون به عنوان یک رسانه به خبر نیاز دارد. حتى در سریال ها و برنامه هاى تولیدى. مردم وقتى بازتاب زندگى خود را در سریال ها مى بینند بیشتر به آن سریال علاقه مند مى شوند. تجربه کشورهاى اروپایى و آمریکایى که داراى چندین و چند سریال تلویزیونى و رادیویى با قدمت نیم قرن هستند نشان مى دهد که حضور مطالب سیاسى و اجتماعى روز در میان آن برنامه ها است که طول عمر آنها را سبب شده است. آن قسمت از نقطه چین که به راه اندازى تلویزیونى در لس آنجلس مربوط مى شد بسیار بیش از جملات عصبى برخى روزنامه ها در برخورد با این تلویزیون ها اثر داشت. استفاده از امکانات رسانه ها نیاز به علم و دانش و البته توجه به تجربیات کشورهاى دیگر دارد. (سوءاستفاده هم همین طور)
-------------------------------------------------------------------
سلام: نمیدونم مشتری مجله« موفقیت» هستین یا نه ؟ آقای احمد حلت مدیر مسئول اونه . طرفدار سرسخت شادی و خنده.( سایتش هم بزودی کامل میشه.) مدتی که در جام جم برنامه داشت همیشه اونو دنبال میکردم. اون با حرفهای مثبتش اونقدر به آدم انرژی میده که آدم تا یک هفته پر انرژیه. در شمارهء اخیر مجله اش ، مطلبی نوشته بود در مورد فیلم « مارمولک » و اینکه در تمام اقشار جامعه مارمولکها وجود دارند و در قسمتی اشاره ای هم به « نقطه چین » کرده بود . گفتم شاید براتون جالب باشه. البته دوبار سعی کردم در قسمت کامنتها بذارمش ولی نمیدونم چرا نشد : «... حتی در بین همین فیلمسازهایی که فیلمهای ضد مارمولکی میسازند نیز بازار ریاکاری و دروغ نمایی و مارمولک بازی داغ است. کافی است هنرمندی مثل مهران مدیری در طنز نقطه چین بخشی از این مارمولک نمایی فیلم بازان را لو دهد. آنگاه به خوبی میتوانید از موج شدیدی که بدنبال این افشاگری رخ میدهد ، میزان نفوذ و سلطه مارمولکها بر صنعت فیلم و سینما را مشاهده کنید.» قبل از این برنامه نقطه چین هم منتقدین زیادی در مورد این فیلمهای به اصطلاح « فستیوالی » نقد نوشته بودند ، یکی دیگه هم در شماره دیروز « شرق » توسط امیر قادری نوشته شده که البته در اون به نقطه چین اشاره نکرده. -------------------------------------------------------------- این رو آزاده عزیز برای من ایمیل زده بودن مثل همیشه ازش ممنونم.

مجله فیلم

انتخاب شده از :

شمارهء 300 ماهنامه « فیلم » - مسعود پور محمد

طنزهای مهران مدیری

پاورچین پاورچین ، از نوروز72 تا نوروز 82

جایگاه:

بدون هیچ تردید ، مهران مدیری تاثیرگذارترین و برجسته ترین چهرهء تلویزیونی در دههء اخیر است و اگر در نظر آوریم که تلویزیون ایران از سال 57 تا 72 فاقد چهرهء شاخص و تاثیرگذاری بود که ضمنا در کارش دوام هم آورده باشد، با فراغ بال میتوانیم او را شاخص ترین چهرهء تلویزیونی پس از انقلاب بدانیم اگر با این حکم موافق نیستید، به شما ده دقیقه فرصت میدهم ( یا حتی یک ربع، یا اگر نیاز دارید دو سال ونیم ) که فکر کنید و چهرهء دیگری را معرفی کنید ( اعم از بازیگر، گوینده، مفسر ، مجری و غیره ) که در 25 سال اخیر مجموعهء تشخص، ماندگاری و جذابیت بیشتری از آقای مدیری داشته باشد. و تاکید میکنم که مجموعهء عوامل را باید در نظر گرفت. وگرنه خیلیها از او پیش کسوت ترند، خیلیها در این یا آن مقطع و برنامه جذابتر بوده اند و ... اما مهران مدیری شاخص ترین چهرهء ماندگار ده سال اخیر است

چرا؟

راستی چرا؟ چرا مدیری چنین موفق بوده است؟ چرا این موفقیت را فقط در عرصهء طنزهای تلویزیونی کسب کرده است؟ ( کارهای سینمایی اش نمره های درخشانی ندارند. ) چرا فقط طنزهای کوتاه غیر دنباله دار ؟ ( او تجربهء سریال سازی متداول داستانی و طنز را هم دارد که ناموفق نبود اما با کارهای اصلی اش قابل مقایسه نیست ) سعی میکنم در این نوشته به پاسخ این چراها بپردازم

مراسم « پوززنی »

چند قسمت از مجموعهء پاورچین اختصاص داشت به مراسم پر سرو صدای « پوززنی » که توسط بزرگان برره اجرا شد. پیش از آن نیز این مراسم را آقای مدیری ، بارها انجام داده بود. از آغاز کارش تا کنون مجموعهء نوروز 72 ، جارویی بود که طنزهای لوس، بی مزه و بدون خلاقیتی را که تا آن زمان در تلویزیون رواج داشت، جمع کرد . کارهایی که کم هم طرفدار نداشتند اما پس از نوروز 72 دیگر طرفدار نداشتند یا به تدریج همه را از دست دادند. بعضیهاشان رفتند دنبال یک کار آبرومند و برخی نیز لباس عوض کردند و خواندند و سعی کردند خود را منطبق با جریان تازه کنند. در گام بعد که ساعت خوش بود، مراسم پوززنی دربارهء رقبایی اجرا شد که گمان میکردند به صرف کلمه ها و عبارات جدید و عجیب است که میشود خنداند. و بالاخره گروه آقای مدیری ( که اعضای اصلیش را معرفی خواهم کرد.) در هر قدم و هر بار مراسم پوززنی را برای گروهی از رقیبان با موفقیت ( زیاد یا کم ) انجام دادند. تا شروع « پاورچین » که باز این مراسم اجرا شد، کاملتر و گسترده تر از قبل . در واقع اگر « نوروز 72 » جارو بود، « پاورچین» حکم چکش را داشت . نه یکباره و محکم. به تدریج و آرام آرام . پاورچین پاورچین . آیا پوززنی هنر است ؟ به خودی خود نه ، اما اگر مراسم آن به درستی اجرا شود ، کاری است به شدت آموزشی و به شدت ارتقا دهنده. آیا فکر کرده اید آن طنزهای لوس قبل از« نوروز 72 » که طرفداران زیادی داشتند چرا در سالهای بعد کسی را نمی خنداند ؟ و چرا هربار برنامه سازان طنز و شبه طنز ناگزیر شده اند خود را با حال وهوای برنامه های مدیری هماهنگ کنند و سعی کنند کاری بهتر از او عرضه کنند؟ مگر به چه چیز پیشرفت میگویند ؟ تلاش در راه ارتقای سلیقهء عمومی و افزایش قدرت تمیز چقدر ارزش دارد ؟ ارتقای سلیقهء عمومی بزرگترین خدمت مدیری و افراد گروهش است . لااقل در حیطهء طنز .

گروه آقای مدیری : سه به سه * گفتم که اعضای اصلی گروه آقای مدیری را معرفی میکنم ، اما پیش از آن باید به یاد آوریم که در این ده سال ، مهران مدیری همواره با گروهی از افراد توانمند ، خوش فکر اما جدید کار کرده است . آنها هم کاملا جدید نبوده اند ، در کارهای قبلی چنان مطرح و شناخته شده نبوده اند. ویژگی دیگر کار او این است که همواره بیشترین ارزش را برای افراد گروهش قائل بوده است . به حرف و حدیثها و تعریف و تکذیب همکارانش یا دیگران کاری ندارم. همین که در هر دوره ، سایر افراد گروه هر کدام در مقطعی حتی بیش از خود صاحب کار گل کرده اند ، معرف روحیهء مهران مدیری است . در نخستین دوره ها بازیگران باهوش و مستعدی چون عطاران ، آقاخانی ، امیر فضلی، رادش و... او را همراهی میکردند . چند تا از آنها و هر کدام در مقطعی از کار، بیشتر از دیگران و حتی بیشتر از خود مدیری گل کردند . این ویژگی ، خصوصیت ثابت کارهای مدیری در همهء این سالها بوده است . در آخرین مورد نیز جواد رضویان در نظر سنجیها رتبهء اول مقبولیت را گرفته است . همین که او اجازه میدهد، کمک میکند و تلاش دارد که شخص دیگری آنقدر مطرح شود که نقش او نیز تحت تاثیر قرار گیرد، بیش از هر چیز بیانگر توانمندی خود آقای مدیری است . و برای آنکه بالاخره ببینیم اعضای اصلی گروه او چه کسانی هستند به سه نکته فهرست وار اشاره میکنم :

۱-صفت « کار گروهی » ویژگی بارز همهء کارها از نوروز 72 تا پاورچین بوده است.

2-افراد گروه آقای مدیری همیشه توانمند و مستعد و عمدتا تازه مطرح شده بوده اند.

3-بعضی از آنها حتی از خود مدیری بیشتر مورد توجه قرار گرفته اند

حالا آن سه نکته را در کنار سه نکتهء زیر قرار دهید

1-ترکیب گروه همواره در تغییر بوده به نحوی که حتی یک نفر از افراد گروه اولیه در گروه آخر وجود ندارد

2-در همهء دوره ها، همکاران مدیری پس از گل کردن، از گروه جدا شده و تصمیم گرفته اند کارشان را بدون مدیری انجام دهند

3-تقریبا و بدون استثنا هیچ یک از افرادی که از گروه مدیری جدا شده اند نتوانسته اند موفقیتشان را در کارهای دیگر تکرار کنند، کسانی مثل آقای عطاران و امیرفضلی یا خانم صبوری . که اگر کارهای خوبی هم ارائه داده اند، هیچکدام مقبولیت عام و خاص کار اولیه شان را پیدا نکرده است . فکر میکنم به نتیجه گیری بیشتر نیاز نباشد.

فاصله گذاری

بعد از برشت، گاهی تکنیک فاصله گذاری ابزاری شد برای آنان که کار بازیگر را روی نقش و روی خودش بلد نبودند و نمی توانستند با محو شدن و فرورفتن کامل در نقش، مخاطب را تحت تاثیر قرار دهند. اما فاصله گذاری چیزی بیشتر از این بوده و هست. حتی از برشت نیز شروع نشده بود. در تعزیه که مال خودمان است و مال سالهای اخیر هم نیست، فاصله گذاری به دقت فهمیده و اجرا میشد تا تماشاگر بداند و بفهد که با نمایش طرف است که میتواند عین واقعیت باشد، ولی واقعی نباشد. بطور کلی فاصله گذاری از جنس شعور و آگاهی است و بقول برشت، تلنگری که به فرق تماشاگر میخورد تا بداند کجا نشسته و به چه چیز باید دقت کند. در نهایت، فاصله گذاری، توان پیش بینی و قضاوت را افزایش میدهد. اما فاصله گذاری مثل شعر سعدی است. خیلی ساده به نظر می آید اما کسی نمیتواند مثل آن بگوید. یکی از درخشان ترین ویژگیهای پاورچین، نوع فاصله گذاری است که در این مجموعه اجرا میشد. نوعی فاصله گذاری خاص که ترکیبی عجیب داشت. یعنی بخشی از بار درام داستان را به دوش میکشید و وارد قصه شده بود. اعتراض شادی به نوع دیالوگها و بازیهایش ، اصرار طغرل برای گنجاندن بیل زنی در آن قسمت خاص ، اعتراض فرهاد/ مدیری به مهتاب/ سحر ذکریا به خاطر آنچه در گفتگو با ماهنامهء « فیلم» گفته بود و بسیاری از این قبیل، نمونه های خلاق از تکنیک فاصله گذاری هستند. بطور خاص ، آن قسمت از پاورچین که قهرمان اصلی اش نویسندهء مجموعه بود ( برادر او ) و نمایش سیر وقایع به گونه ای بود که هر بار با دخالت یکی از عوامل ( برای افزایش نقش و تاثیر او ) قصه تغییر میکرد تا در نهایت تبدیل به چیزی کاملا متفاوت شد. دربارهء این قسمت از پاورچین ، بسیار میتوان گفت و شنید و دید

علل موفقیت:

در این باره تقریبا در همهء نشریات و نیز ماهنامهء فیلم مطالب خوب و مفصلی نوشته شده که قصد تکرار آنها را ندارم. از خلق سرزمین برره، گویش خاص آن و نوع روابط آدمها و مراسم ( که در گسترش ایده، هربار دامنهء بیشتری می یابد ) تا زوج بودن همهء کاراکترهای « پاورچین» ( به جز طغرل که دست آخر نیز فقط او در خانه می ماند و همه میروند)، رفتارهای ضد کلیشه ای ( مثلا توی دوربین نگاه کردن که این نوعش ویژهء خود مدیری است) و بسیاری چیزهای دیگر. آنچه در همهء این نوآوریها مشترک است و علت خلق آنها بوده، چیزی جز تجمع چند ذهن خلاق و مجموعهء چند استعداد وزین در کنار یکدیگر نیست. اما مهمترین تاثیری که «پاورچین» می گذارد از ایفای نقشی می آید که برنامه های دیگر طنز از جمله کارهای قبلی مدیری ) فاقد آن بودند : تاثیرگذاری مستقیم بر روابط اجتماعی . تا پیش از «پاورچین» ، نهایت تاثیر یک مجموعهء طنز، محدود میشد به رواج یک یا چند تکیه کلام و اصطلاح که مدتی پس از پایان سریال نیز به راحتی فراموش میشدند. حالا باید فکر کنید و تمرکز داشته باشید تا چند تکیه کلام «زیر آسمان شهر » یا « بدون شرح » یادتان بیاید. که تازه هردو همین اواخر پخش شده اند . اما «پاورچین» ، ضمن آنکه کارکرد فوق را نیز داشته و اصطلاحات خود را وارد گویش روزمره و غیردائمی مردم کرده، در چند زمینهء مختلف نوعی جدید از نگاه را نیز آموزش و رواج داده که مهمترینش همان " پاچه خواری" است . در بسیاری از محیطهای کاری ، افراد شاغل، تاثیر محسوس « پاورچین » را در تغییر جزیی یا کلی نوع روابط اداری مشاهده کرده اند. تقریبا محال است کارمندی نسبت به بالادستی هایش تملق بگوید و این اصطلاح و پیامدهای آن ماند بحث و نظر و... به یاد دیگران نیاید و در نوع مواجههء تملق شونده و تملق کننده تاثیر نگذارد. چنین تاثیری چقدر می ارزد ؟ چه نامی دارد ؟ استفادهء تقریبا سازمان یافته از چند فکر و چند نویسنده، عامل مم دیگری در موفقیت « پاورچین » بوده است. مرور قسمتهای مختلف و مشاهدهء تفاوتهای محسوس بین آنها ( که ناشی از وجود تکرارهای مختلف است ) نشاش میدهد که چرا طراوت و تازگی « پاورچین » تا آخرین قسمت آن محفوظ ماند. در این میان رابطهء پینگ پونگی مهران مدیری و نویسندگانش را هم باید در نظر داشت اگر مدیری بازیگردر « دیدار » چندان به چشم نمی آید دقیقا به این دلیل است که شرایط فوق ( گروه او ) در آن مهیا نیست و مهمتر آنکه تا کنون همهء موفقیتهای مدیری در طنز بوده است. و البته در طنزهای کوتاه که در یکی دو قسمت تمام میشوند. و گرنه در طنزهای بلند مدت تر مثل « دردسر والدین »، مدیری اگرچه ناموفق نیست اما کار درخشانی هم ارائه نداده است. البته این مورد جای بحث دارد. شاید اگر در گروه بعدی او، نویسنده یا نویسندگانی باشند که بتوانند طنزهای داستانی طولانی تری بنویسند ( مثلا از جنس دائی جان ناپلئون) شاید موفقیت دیگری نصیب او شود. هرچند چنین توصیه ای به او نمی کنم . « پاورچین » هنوز جای بحث دارد. باشد تا فرصتی دیگر. برای چنین مجموعه ای و چنین کاری همیشه فرصت پیش می آید

پایان

با تشکر از آزاده عزیز برای ارسال این مطلب